قالب پرشین بلاگ

سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خبری، اجتماعی، طنز، فرهنگی

دزد و صاحبخانه دیوانه

شب بود باران با شدت هر چه تمام به شیشه ها می خورد و رعد و برق هراز گاهی روشنایی بخش کوچه تاریک می شد .

مرد نقابدار آهسته خود را به منزل دیوانه ای رساند . آرام سرش را به داخل پنجره اتاق خم کرد و دید که مرد دیوانه خواب است . قفل در را به آرامی باز کرد و وارد شد .

او تلویزیون و دستگاه پخش دی وی دی مرد دیوانه را برداشت و در داخل کوله پشتی اش گذاشت .حین بیرون رفتن از در ناگهان پای او به گلدانی خورد .

گلدان افتاد و شکست . دزد ناگهان پا به فرار گذاشت . مرد دیوانه هم که بیدار شده بود با مشاهده دزدیده شدن تلویزیون و دستگاه پخش دی وی دی سراسیمه به دنبال دزد دوید و به تعقیب او پرداخت .

دزد هر چه قدر تلاش کرد تا بلکه بتواند از دست صاحبخانه دیوانه فرار کند ، فایده ای نداشت . تا اینکه در یک کوچه بن بست گرفتار شد .

دزد با دیدن صاحبخانه از ترس به گریه افتاد و التماس کرد که او را تحویل پلیس ندهد مرد دیوانه که متعجب شده بود گفت :

پلیس دیگر چیست . کنترل های دستگاه ها را جا گذاشته بودی که الان برایت آوردم .


[ یکشنبه 91/7/23 ] [ 10:25 صبح ] [ زهره باقریان ]
درباره وبلاگ


ساعت فلش

کد ساعت

ساعت فلش

کد ساعت



ساعت فلش

کد تقویم

قالب وبلاگ


استخاره آنلاین با قرآن کریم


کد موزیک